میگفت: کسی کودک دلبند مرا
با کاپشنی که صورتی بود ندید؟
یک غنچهٔ نشکفتهٔ پرپر شده را
یک دختر گوشواره قلبیّ و سفید؟
آلالهٔ من بِاَیّ ذنبٍ قُتِلتْ؟
ای حرملههای بیشرف، رذل و پلید
میزد به سر و سینه که ناگاه زعرش
با گوشِ دلش ندایی از غیب شنید:
دردانهٔ تو خفته در آغوش حسین
شد مثل علیاصغر ششماهه شهید
مهمان ملائک است «ریحانهٔ» تو
فرزند تو را خدایِ فرزند خرید
اندوه و غم از دلش برون رفت و سپس
بر روی لبش غنچهٔ لبخند دمید:
شد عاقبت کودک من ختمِ به خیر
ما را به شفاعتش امید است امید
شد ایل و تبارم همه تقدیم حسین
دردانهٔ من فدای سردار رشید...
آمد از عرش خبر دخترک گمشدهای
بین آغوش عمو قاسم خود پیدا شد
مادر شهیدِ ۱۴ سالۀ حملۀ تروریستی کرمان: از مردم میخواهم دعا کنند که داغدار فرزند دیگرم نشوم
دیروز در گلزار شهدا داشتیم برمیگشتیم که صدای انفجار مهیبی هنگام انفجار آمد و من حس کردم بدنم داغ شد و ناگهان دستم پر از خون شد.
خون از سَرِ امیرمهدیِ ۴ سالهام که در بغلم بود داشت میریخت. نمیدانم که ترکش بهکجاس امیرحسین ۱۴ سالهام خورد که زمین افتاد و از گوشش خون میآمد. به سر و گردن و کتف خودم هم ترکش خورده بود.
الان امیرمهدی من در کماست و هنوز هوشیازیاش به سطحی نرسیده که عمل شود. از مردم میخواهم برایش دعا کنند.
#انتشار_حداکثری_با_شما